چند حالا

خب اینم از امروز !

یه حسی دارم بهم می گه با اینکه ساعت 10 و نیم شبه ولی امروز به طرز غریبی هنوز تموم نشده ....

اون روز 100 تا اهنگ برتر تابستون رو دانلود کردم. دونه دونه دارم گوش می دم شاید 10-15 تا دونه اشو بشه گوش داد....

ولی تازگیا دوس دارم اهنگای جدید گوش کنم. از اهنگای قدیمیم خسته ام.

از اون طرف هم فصل 9 برنامه استعداد یابی امریکا رو دانلود دارم می کنم عادت داشتیم هرسال از ام بی سی ببینیم که به لطف مهندسی پدر جان...اون نیم چه ماهوارمون قطع شد....25 قسمته....حمعش 15 گیگه...

حالا روزی یه قسمت می خوام دانلود کنم.... می تونم بگم برنامه ی خیلی مفرحیه. یه اپیزودایی داره ادم گریه می کنه یه اپیزودایی داره می خندی...یه اپیزودایی داره تعجب می کنی که مگه می شه همچین چیزی....به نظر من که سر گرم کننده است.... مخصوصا من داوراشو خیلی دوست دارم. کرکتر مورد علاقه ام هووارده. این بشر ته ضد حاله

حالا اشتباهن اومدم فصل 10 رو دانلود کردم. از فصل 10 فقط 3 -4 قسمت اومده. توی آخر اپیزود اول...دو تا اجرا بود. واقعا من نزدیک بود زار زار گریه کنم. یکیشو یه ادم 25 ساله بود که پسر کوچیکشو بر اثر سرطان از دست داده بود. بعد با گیتارش برای پسرش خوند. خیلی گریه دار بود. بعدشم یکی دیگه اومد یه پسر خیلی بانمک ...که مثل این ادمایی که لکنت دارن حرف می زد....ظاهرا بر اثرر یه حادثه تارهای صوتیش اسیب دیده بود و کمدین بود و جک تعریف می کرد. اولش خیلی عجیب بود ولی شروع کرد با همون حالت لکنت جک گفتن... بعد داورا که قبولش کردن که بره مرحله بعد...این چنان گریه کرد روی صحنه که جیگر کل تماشاچیا و بیننده ها کباب شد...

اونجا این نگاه خیلی خوبه که هر کس به عنوان یه انسان چقدر محترم و مهمه...فارغ از اینکه چطوریه ! و سریع هر جوری باشه که پذیرفته می شه.....با بقیه برابره و فرصت برابری داره...

حالا من پارسال ماه رمضونا فقط همینو نگاه می کردم ....تلویزیون خودمون هیچی نداشت...اما امسال باز یه خنداونه می ده و یه دونه هم پایتخت باز بد نیس...البته یکم بعضی جاهاش خسته کننده است ولی از هیچی بهتره.

هنوز تصمیم نگرفتم..... همچنان سردرگمم.

یارو ویلیام وردز ورث یه شعر داره..می گه آ وندرد لونلی از ا کلود...... همون حالتو دارم

گاهی به همسایه ها نگاه کن

یه چیز دیگه !

همسایه ی روبه روم یه خانواده ی حزب اللهی خیلی خفن زندگی می کنه که یه خونه دربست دارند. پنجره های اتاق خوابهای ما به سمت اتاقهای خواب و اشپزخونه ی اونا وا می شه.

حالا یه مدتیه مرد حزب اللهی این خانواده 8 نفره .... صبحها موقع اذان صبح پا می شه  و اول با صدای بلند نماز می خونه و بعد به عبادت می پردازه....با صدای بلند. به طوری که وقتی پنجره اتاق ما بازه ..غیر ممکنه صداش نیاد و ما رو از خواب بیدار نکنه

مرتیکه فکر می کنه خدا کر هستش. باید حتما داد بزنه. یه بار که داشت دعا می خوند و من از خواب بیدار شدم...دیدم دارم مناجات می کنه و گریه می کنه...به خدا این حال معنوی تو نمی ذاره ما بخوابیم.

جالبه بدونین یه بار هم تماس گرفتیم و تذکر دادیم..ولی متاسفانه توی شریعت اونا خدا چون نمی تونه صداها رو از یه دسیبل خاصی رو بشنوه مردک همچنان با صدای بلند دعا می خونه..

و لابد احساس می کنه شبیه حضرت محمد شده و رفته غار حرا !!

در حالی که اگه همین عبادت باعث ازار کسی بشه و مزاحمتی داشته باشه اصلا پذیرفته نیست..

اینقدر فهم این موضوع سخته !!!

Send me a Sign

اصن نمی دونم این بلاگ اسکای چه خاصیتی داره که ادم نوشتنش نمیاد .......

نمی دونم هااا.. هیچی به ذهنم نمیاد بنویسم. هر روز هم با کلی واقعه مواجهم... نوشته بود: هر روز با اتفاقات شگفت آوری مواجهی !!

بعد من با خودم گفتم..برو بابا.....کدوم اتفاق !!! و الان چند هفته از این موضوع می گذره و جریان اتفاقات شگفت آور همچنان ادامه داره. نمی دوم اصن کجای دلم اینا روبذارم. و از اون بدتر روند اتفاقات از من خیلی سریع تره و من اصلا به گرد پاشونم نمی رسم. حتی هضم نمی شه.

هفته ی اینده واسم خیلی سرنوشت ساز شده. باید طرح جدیدی برای زندگیم بریزم. ولی نمی دونم کدوم وری. نمی دونم.

بسیار شرایط پیجیده ای شده.....باید تصمیم بگیرم از روز دوشنبه برنامه ام چی باید باشه و این سختتر از اونیه که فکرشو می کردم.

می گم خدایا بهتر نیست ماه رمضونی یه نگاهی به من بکنی؟ بد نیست منو از بلاتکلیفی در یه سر از اوضاع زندگیم خارج کنی. به نظر من دیگه وقتشه. اینجور فکر نمی کنی؟ حتما باید بیام اینجا به روی مبارکت بیارم!؟ حتما باید دهن باز کنم حرف بزنم؟ چرا واقعا ؟!

Send me a Sign

A Hint

Any thing

پست جا مونده ی هفته ی پیش

این پست رو هم توی شمال نوشتم. واسه 14. 15 خرداد رفته بودم شمال:

خوب ما هم مثل خیلی های دیگه که فکر کردیم امام در دریا غرق شده اومدیم شمال...در شهر رامسر خیلیها در محدوده کمربندی چادر زدن و از امشب احیا گرفتن تا دو روز آینده.

به نظر من این دو روز تعطیلی تف سربالاست. نه کسی می تونه کنسلش بکنه..نه کسی می تونه جاده های شمالو ببنده. اما بهتون باید بگم توی این مواقع اوضاع شمال واقعا بحرانیه. به این دلیل که شهرهای شمالی تبدیل به دیوانه خانه می شه. شهر بی قانون فیلم بتمن. همون که توش یه دلقکه هست. یاد نیست کدوم قسمته. حالا چرا اینو می گم؟

برای اینکه اکثریت می خوان بیان دیگه ته تفریح رو تجربه کنن و خودشونو با الکل و مواد و شیشه و امثالهم خفه می کنند و شبها می افتن به جون این خیابونا....و هر نوع وحشیگری ای ازشون سر می زنه. یه بار یادمه دقیقا خیابان جلوی هتل رامسر این اتفاق واسه خود ما افتاد. داشتیم اونجا قدم می زدیم بعد یه دونه ماشین با سرعت خیلی زیادی داشت سمت ما می اومد. ما داخل پیاده رو بودیم. ماشینه که راننده اش کاملا تعطیل بود ماشین شاسی بلند رو نصفش رو اورده بود روی پیاده و نصفش وسط خیابون  و با سرعت خیلی بالایی به همین شکل داشت رد می شد. یعنی دقیقا با پدر من نیم متر فاصله داشت و بابا هم از حصار کناری پرید اون ور که ماشین داخل پیاده رو بهش نزنه..و بعد نوبت ما بود. که البته راننده خدا رو شکر به خودش اومد و برگشت داخل خیابون. جالبه بدونین این سبک صحنه ها توی این دیوانه خانه ها کم نیست. یادمه اون سال یه انگشتر جادویی دستم بود که توی کیفم جا مونده بود. اون انگشتر جادویی همه ی ما رو نجات داد. اصلا فکر می کنم حکمت ماجراهای اون سال به خاطر همون انگشتر بود که توی کیفم جا بمونه و مجبور شم با خودم ببرمش شمال. انگشتری که عقیق یمانی ؟ یمنی عتیقه ای بود که کلی خواص عجیب و غریب داشت.

و البته وقتی بهم گفت که این انگشتر خاصه..من باورم نمی شد..

خلاصه عزاداران عزیز خواهش می کنم هر غلطی می کنید بکنید ولی طوری باشه که فقط خودتونو بکشه و به خودتون صدمه بزنید. به جون بقیه کاری نداشته باشید. نمی شه؟ در حالی که مستید یا توی فضا هستید خواهشا رانندگی نکنید. باشه ؟

پیغمبران عصر جدید

اصلا نمی رسم چیزی بنویسم.

دوست دارم از خیلی چیزا حرف بزنم. یکیش که خیلی ازارم داده این چند وقت ادمهای مستجاب الدعوه است و احساسم اینه که قبلا هم ازشون گفتم. ولی خوب چاردیواری اختیاریه کلا !حدود یه ماه پیش با یه ادمی مواجه شدم. خففففففففففن !!!
این اقا شروع کرد از کربلا رفتنش گفتن که مادرشو برده بود کربلا و بعد سر راه می خواسته بره دستشویی و وسط بیابون به یه باقی می رسه و داخل باغ می ره دستشویی خیلی تمیز و بعد یه پیرمرد فارسی!! زبان بهش چایی عربی می ده !!! بعد بر می گرده سمت اتوبوس و به راننده می گه من اینجا رفته بودم باغ ...و دستشویی و ملت می گن تا شعاع 50 کیلومتری این بیابون هیچ باغی وجود نداره.

اصن می خوام بگم این سبک ادمها یک تیپ شخصیتی هستند. ادمهایی که فکر می کنند دعاشون مستجاب می شه و بنده مقرب الهی هستن و از همه مهم تر اگر بلایی سر کسی میاد به خاطر دعا و اه دل این موجودات مظلومه...

اصن باور کن من هر چی سعی می کنم یه تفاوتی بین این سبک ادمها و پیامبران اوللول عظم ؟! اولوالعظم پیدا کنم نمی تونم.

مثلا این اقای مورد مثال ما شباهت عجیبی به ابراهیم نبی داره. خوب به اونم آتیش گلستان شده و با یه گلستان و باغی مواجه بوده...یا اونایی که خیال می کنن مثلا بر اثر دعای اونا پای طرف شکسته یا به بیماری ای گرفتار شده یا به مشکلی برخورد کرده...اینا هم شبیه اون دسته از پیغمبرانی هستند که از خداوند طلب عذاب برای قوم خود می کردند..مثلا تو یه چی تو مایه های هود حساب کن.... یا یه مدل هستن اینا سالی صد بار مشد و کربلا و مکه می رن و فکر می کنن طلبیده می شن...یعنی تقرب دارند که صد بار سر از زیارتگاه ها در میارن...

حالا دوست دارم چند تا نکته بگم:

اولا معیار تقرب به درگاه الهی اینا نیست عزیزم...

دوما تو اگر فکر می کنی مقرب ..برگزیذه یا خاص هستی...و این حس در تو وجود داره و خودت رو به لحاظ معنوی برتر می بینی...اصلا مسلمان به حساب نمیای.

سوما: اگر کراماتی داری و اون رو به زبان اوردی ... صد در صد توهمه..نه کرامات..وگرنه هیچ عارفی کرامات خودشو جار نمی زنه.

چهارما: چه بسا کسی که تا حالا زیارت نرفته باشه ولی صاحب عملی باشه که  نزد درگاه الهی جایگاه خیلی بالاتری داشته باشه....و از زیارتهای تو خیلی اجرش بیشتر باشه.

پ.ن این سوراخ دعا بدجوری گم و گور شده ها....

مخاطب: سهیلای عزیزم چند بار اومدم کامنت بذارم خطای کد امنیتی می ده. اگر خواستی می تونی ادرس این وبلاگ رو بدی. مشکلی نداره. :)

شروع!

خب ظاهرا بعد از 3 - 4 هفته بلاگفا درست نشد !!!

و من به این نتیجه رسیدم به اندازه ی کافی استراحت کردم و بهتره دوباره شروع کنم.

و فکر می کنم اشکالی نداره از این به بعد اینجا می نویسم و یه جورایی هم خوب شد....شاید لازم نباشه به یه عده ادرس بدم.......

فقط دلم می خواست این چند وقت از فیلم اینتر استلار بنویسم که به غایت تکان دهنده بود.

فکر کنین اوایل فیلم نشون می ده که دیگه کره زمین قابل سکونت نیس..و برخلاف خیلی فیلمای دیگه این فیلم نشون می ده که علت این غیرقابل سکونت شدن شرایط بد جوی و طوفان شن و گرد و خاکه.. به طوری که یه سری غذا رو کره زمین کم شده و مثلا دیگه گندم عمل نمیاد و فعلا ذرت تنها گیاهیه که دووم اورده.

فکر می کنم این واقعا با منطق من یکی که سازگار بود...با این گرد و خاکی که می بینم .... و این هوا و خشکسالی.... احتمالا بعد از چند سال نه تنها همه جا بیابونه ولی گرد خاک میزانش و حجمش هم شدیدتر می شه.....