چی بهم فشار میاره!؟

یه جا سه روز در هفته می رفتم سر کار. البته دو هفته بیشتر نشد. تصمیم گرفتم نرم. بچه ها من اصلا کشش این سبک کارها رو ندارم که هر روز مثلا برم خسته ام می کنه. احساس می کنم همه وقت و زندگیمو می گیره. بعد یه حس دیگه ام اینه که اون کار به درآمدش باید بی ارزه اگه این تناسب نباشه به درد نمی خوره. و یه حس خیلی بدترم اینه که کاری که اونجا انجام می دی در نظر طرفت بی ارزش باشه. مخصوصا وقتی کار گرافیک می کنی این خیلی خودشو نشون می ده. دیروز یه اگهی تبلیغاتی فرستادیم واسه چاپ. اینو نفر قبلی که اونجا بود زده. وای خدا. یه دونه رنگ نارنجی انداخته روی زمینه چارتا دایره گذاشته. به لعنت خدا نمی ارزه طرحش. حالا من کلی وقت می ذاشتم که واقعا یه طرح گرافیکی مثل ادم تحویل بدم! سمبل نکنم. بعد دیروز بهم می گه این طرحی که خانوم فلان زده خیلی عالیه. اصلا باعث شده ما شناخته بشیم!!! اونجا بود که به خودم گفتم من دیگه اینجا نمیام سرکار. والا. با این همه مشغله برو اونجا هم کار کن بعد طرف تفاوت و ارزششو نمی فهمه. اصلا یکی بگه تو (خودم) که ظرفیت کار 8 ساعته رو نداری چرا قبول می کنی و جوگیر می شی! 

- اصلا می دونین چیه....نه دیگه ولش کن. 

- دیدین بعضی وقتا ادم اینقدر ناباب می شه که نگرانه نکنه بزنی دیگری رو خرابش کنی. هی به خودت می گی آدم باش. یه رفتاری نکن این بدبخت از راه به در بشه. چیزی یادش نده خرابش نکن ! خیلی سخته این . ادم نمی تونه خودشو کنترل کنه. یعنی من الان خودمو برای اون شخص کذا ادمی مضر و ناباب تشخیص دادم !!!! :))))))  اینم بهم فشار میاره. 

- آی هو پلن بی . 

- یکم بهتر شدم. خوب نبودم. 

اندر احوالات منی و حاجیان

من اصلا می خواستم هیچی ننویسم از حادثه منی..راستشو بخواین روز اول گفتم حقشونه..... بعد از حادثه ی فرودگاه و جرثقیل بی خود کردن رفتن. بعد همه جا نوشتن که اینا پول ماست که می ره گلوله می شه روی زن و بچه ی مردم توی یمن!!! اه مردم یمن حاجیا رو گرفته که مردن. 

ولی جدا بعد از دیدن این حادثه دیده هایی که توصیف می کردند صحنه رو...به این نتیجه رسیدم ادم واقعا به مرگ هیچ ادمی راضی نیست اونم به این شکل خیلی فجیع که دو ساعت جون دادن .  این همه تبلیغ ضد عرب و ضد ال سعود مسخره است. اگه شما می بینید اینقدر ال سعود با شما بده..یه ویزا بهتون نداده..پس چرا هر سال کلی ادم رو توی عمره و تمتع می فرستید مکه جز این نیست ک برای اقایون تجارت سودآوریه؟ 

و اولین تقصیر و مهم ترین تقصیر در واقع مال حکومت ال سعود نیست..اینها برای پوشش دادن اشتباهات خود ماست. اصلی ترین دلیلش رئیسای کاروانهای ایرانیه .

دو حالت بعد از عرفه برای رفتن به رمی جمرات وجود داره. یعنی اعتقادات متفاوته. یکی اینکه بعد از عرفه تا اذان ظهر وقت سنگ زدن داری. دیگه اینکه بعد از عرفه تا غروب افتاب وقت داری این رو رئیس کاروان باید بگه و جلوی مردم رو تا جایی که می تونه بگیره و حوالی ساعت 3 اینا ببرتشون که کمی خلوت تره. حالت اول رو بیشتر کسانی انجام می دن که مذهبی دو اتیشه..ولی اونایی که مردم عادی هستند و خیلی تعصبی ندارند می تونند بعد از ناهار برند که خلوته تره!! رئیس کاروان نمی تونه همه رو کنترل کنه و جلوی همه رو بگیره...ولی توضیح همین موضوع می تونست جلوی کشته شدن خیلی ها رو بگیره. این اون چیزیه که اصلا گفته نمی شه و همه دارن به نوعی مخفیش می کنند که بی کفایتی و اشتباهات خودمون مخفی بمونه . چرا میزان کشته های ما با افریقا باید اینقدر زیاد باشه؟ مال بعضی کشورها کمتر باشه؟! این اتفاقیه یعنی ؟؟؟ قضا و قدره؟ اجلشون رسیده؟

نه عزیزم. این یعنی یه چیزی سرجاش نبوده و نیست و نخواهد بود. اگه هر سال این اتفاق هم بی افته ایران باز هم همینقدر کشته می ده!!

- اندر حال ما خوبیم و کمی شلوغ و کمی پر مشغله.....شما حالتون چطوره؟


بازارچه چطور گذشت؟

خب این بازارچه  ی خیریه هم تموم شد. 

دیروز از 10 صبح تا 8 شب اونجا بودم و روز خیلی پرحاشیه ای رو سپری کردم. توی غرفه ی ما یه پسر دیگه هم اومده بود برای فروشندگی. یه پسر متولد 66  و به غایت روانی و ابرو بر!!! از این پسر هنریا که عینک گرد می زنن و سیبیل دارن و سیگار می کشن و فکر می کنن ته فلسفه ان. در مورد هر چیزی یه ربع حرف می زد و زر می زد. چرت و پرت می گفت. کاملا ابنرمال بود. مثلا یه دختره داشت صنایع دستی ما رو نگاه می کرد. بعد یه دفعه بهش گفت: سلام. خووووبی؟ چه خبرا؟ بعد دختره بیچاره شوکه شد. یکی دیگه اومد ازمون پرسید شما به افراد غیر معلول هم اموزش می دید...من داشتم می گفتم که شماره تماستون رو بدید که باهاتون تماس بگیرن..یه دفعه این احمق برگشت  گفت وااا خانوم اگه شما یاد بگیری که معلولا باید چی کار کنن اونا از این راه نون می خورن. روز قبلشم به یه نفر گفت اقا منم دارم مثل شما کچل می شم.. شما الان کچلی..کچلی چطوریه !!!! بعد فکر می کرد خیلی باحاله. ریده بود به ا عصابم شدید. یکی دوبارم بهش گفتم نباید با مردم اینجوری حرف بزنه. جواب داد که من دارم حقیقتو می گم چرا مردم دوست ندارن حقیقتو بشنون.....به غایت روانی بود. رفتم به مسئول روابط عمومیون هم گفتم که این احمق کیه گفتین بیاد..اون بنده خدا هم گفت نمی دونستیم اینجوریه. دیگه نمی گیم بیاد. 

می دونین..فروشندگی یه فن هستش. فکر نکنید اسونه. اگه بخواین دیگران جذب بشن ازتون خرید کنند.. باید با لبخند و صبر و مدارا جواب بدید و هر چی خریدار می گه اهمیت بدید. من اینو خودم خارج از ایران یاد گرفتم برخورد اونا خیلی خیلی متفاوته با مشتری. صرف اینکه یه قیمت رو بگید کافی نیست. من به خیلی ها اشانتیون هم دادم...و باعث شد فرداش هم دوباره بیان خرید کنند... سعی کردم همون سبک رفتار رو داشته باشم ..و بچه ها خیلی جالب بود. چقدر مردم خوششون می اومد. حالا شما منو تصور کن ااین یابو رو هم تصور کن ککه چطور روی اعصابم یورتمه رفته. 

یه خانوم اومد یه غزال کوچیک خرید چند دقیقه بعد برگشت گفت من یه دونه دیگه از اینا می خوام. حالا این غزالها چون چوبی هستن کاملا رنگشو و شکلشون دقیق عین هم در نمیاد...من برای این خانوم تمام غزالها رو اوردم که خودش مقایسه کنه و دو تا عین هم بخره و باورش نمی شد که یکی حاضره اینکارو کنه.

بعد توی محوه یه ایستگاه مثلا رادیو هم داشتیم که دختر و پسره گوینده بودن و موزیک می ذاشتن و مصاحبه می کردن. واای این دختره اینقدر لوس و چندش بود حد نداشت. یا بار هم که پام رفت روی سیم و بلند گو قطع شد تا 2 ساعت از شر صداش راحت بودیم. یعنی من در این سه روز به اندازه یه عمر تجربه کسب کردم ملت. 

- بچه ها یکی از فانتزی های زندگیم قاتل زنجیره ای بودنه !!! یه قاتل زنجیزه ای خیلی باحال....با کلاس..شیک..باهوش. بعد وقتی ادمهایی که می خواستم رو می کشتم روشون یه علامتی خطی چیزی با چقو می کشیدم. خوووب می شم نه !؟!؟