یکم حرف

این اواخر تقریبا در سایلنت هستم.

تقریبا در خودم به سر می برم و کم حرف می زنم. یعنی دلم نمی خواد حرف بزنم. فضای ذهنم پر از هیچه. پر از چیزای بیهوده...

- وقتی یکی بهم پیامی چیزی می ده یه صبح تا شب طول می کشه تا جواب بدم. خسته ام. کلافه ام... خیلی سعی می کنم از زندگیم لذت ببرم......سخت می شه گاهی....

- یادم میاد به خودم می گفت تا 30 سالگی اگه به جایی نرسیدم خودمو بکشم. ولی خداروشکر الان بهترم. به جای خیلی خاصی نرسیدم ولی حداقل می گم هنوز خوبه. حیفه... من این همه راه اومدم تا اینجا...می شه بازم صبر کرد.

- خواهرم به تازگی برای بچه لگو خریده. اون روز که  اونجا بودم ساعتها با لگوها بازی کردم. کلی شکلای مختلف می ساختم و خراب می کردم. فکر نمی کردم کاری به این مفرحی پیدا بشه. حالا این بسته اش 45 تیکه داره. می خوام یه دونه بسته حداقل 90 تایی بخرم بذارم توی اتاقم و بازی کنم

- من همیشه دلم خواسته خالق باشم. یه چیزی بسازم. یه چیزی اختراع کنم. یه کار جدیدی بکنم....فکر می کنم اینقدر مشغله های زندگی خفم کرده که انرژیمو می گیره. اما به خودم قول دادم...تا اخر امسال که یکم اوضام بهتر شد جدی برم دنبالش براش وقت بذارم. اون روی توی تلویزیون دیدم یه زنه داره یه متدی یاد می ده..چسب سنگ یا کاشی رو روی بوم می چسبوند و رنگ می زد..خیلی بافت جالبی داشت...دل می خواد برم بوم و وسایلمو بیارم و اینکارو انجام بدم. یه چیزی بسازم...-

-دیروز رفته بودیم در شرف گشایش یه هتل چینی رو به یه خانم چینی تبریک بگیم. بچه ها من دلم می خواد این زن باشم. این خانوم 60 ساله اومده توی ایران یه ساختمون 7 طبقه رو یه جا خریده و تبدیل به هتلش کرده....49 میلیارد تومن توی منطقه ی نیاوران..نزدیک کاخ نیاورانه. این زنه رابطه خیلی خوبی با دولت چین و مقامات دولت اسبق داره. بسیار باهوش و خلاق. این زنه رفته اینترنت گرفته واسه ی این هتل که یه فیلم رو در عرض 10 دقیقه دانلود می کنه. به مدیر داخلی هتلش ماهی 1500 دلار حقوق می داد و یکی از بهترین اشپزای چین رو با دستیاراش داره میاره ایران و یه رستوران فوق العاده داره توی زیرزمین هتلش می زنه...توی رستوران یه اتاقی در بسته و بزرگی رو اختصاص داده به مهمونای خاص که بخوان اونجا جلسه داشته باشن و داشت توضیح می داد که قرار روی دیوارای رستوران تصاویر جاده ی ابریشم رو بزنه و هزار و صد تا کار دیگه !!!

اما جالبش این بود که هدفش از ساخت این هتل درآمد زایی نیست!! هدف اصلیش اینکه سرمایه گزارا و گردن کلفتای چینی رو بکشونه ایران و در ایران پروژه های سودآور بگیرند و کلی کارای دیگه من نمی تونم بنویسمش!!!  و می گفت یه برنامه اشپزی هم چندماه اینده داره که می خواد از اشپزای چینی و ایرانی دعوت کنه داخل این هتل بیان و اشپزی کنن و از مهمونا و اقایون و اقازاده ها و گردن کلفتها دعوت کنن بیان غذاها رو بچشند البته تا جایی که من می دونم یه سری از کارای دیگه اش اینکه می خوان توی ایران پروژه های ساخت و ساز هم بگیرند. و بگم همه اینا رو با کمک شریکش که یک مررد تقریبا 35 ساله ی ایرانیه انجامش می ده.....به هر حال..من دلم می خواد این زن باشم. از دیدنش واقعا لذت بردم!

- همین مقداری اندوه بود که گذشت...می دونی هر کس راه خودشو باید توی زندگی پیدا کنه....راهی که اون می ره رو عینا اگه یکی بره حتما موفق نمی شه. گاهی وقتا فکر می کنم من واقعا گم شدم. در سن 30 سالگی من هنوز حس می کنم راهمو واقعا پیدا نکردم...نمی گم ادم ناموفقی ام...ولی .................!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
سهیلا شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 09:38 http://nanehadi.blogsky.com

همه مون گمشدیم نیرا جان.یه نفرو که پیدا شده نشون بده،کو،کجاس؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد