تنگه واشی :)

دیروز رفته بودیم تنگه ی واشی.

خیلی کار مفرحی بود. از رودخانه رد شدن جدا خیلی خوش می گذره. اولش اب رودخونه خیلی برای من سرد بود. چون من سرمایی ام  ولی بعدش بهش عادت کردم. ویکی دو بار هم پام سر خورد و افتادم توی آب. در نتیجه موقع برگشت دیگه واسم مهم نبود اب روخونه تا نزدیک کمرم هم برسه. خیس خالی بودمهااااااااااااااا.....

اما چند تا نکته بود واقعا برام خیلی جالب بود.

یکی همون یادگاری نوشتن جماعت بیشعور روی کتیبه ی فتحعلی شاهه. یا روی قسمتهای دیگه ی کوه بود. من درک نمی کنم چرا مردم یادگاری می نویسم. این چطور خودشیفتگی ای هستش. اسمتو ثبت می کنی که چی ؟ جاودان بشی؟ خب من هر جا یادگاری دیدم احساسم این بود که یک عده احمقیت خودشون رو ثبت کردن. یادگاری از طرف احمقها حسن و الناز و ممد اسفند 90 !

یه چیز بدتر بحث زباله بود. که دو بعد داره یکی اون بیشعورهایی که زباله های پلاستیکی ریختن....

یکی هم اون مدیران و مسئولان بی کفایتی که زحمت جمع کردن زباله ها در سطلهای زباله رو به خودشون ندادن.

- یه چیز دیگه هم خانمهایی بودند که با آرایش غلیط و لباس و کفش نامناسب از رودخونه می خواستن رد بشن!!! واقعا به نظر من این یه جور ناهنجاریه. اخه توی طبیعت وسط گل و شل و آب و خاگ و خل و افتاب. این چه کاریه؟! شلوار استرچ و لباس تنگ و آرایش آنچنانی...به درد اونجا می خوره؟! من که خودم یه مانتو و شلوار و کفش تقریبا کهنه پوشیدم و یه کلاه هم گذاشتم سرم..راستش برام مهم نبود دیگران چی فکر می کنند. تا دلتون بخواد هم از کوه و صخره ها بالا رفتم و بعدم یه از توی رودخونه از یه تیگه رفتم بالا و شیشه های آب رو از آب خنگ چشمه پر کردم که از ته کوه می اومد.

- البته بگم ها الان همه ی بدنم کوفته شده.....تمام پاهام زخم و کبوده :))) ولی مهم نیس..می ارزید

- اهان یه چیزی. یه تغییری توی این برنامه صبحانه پیش اومده. یعنی صبحانه ها سر جاشه...ولی موسسه بهم گفته که برم ایستگاه های دیگه هم رو ببینم و اونجا مثلا وایسم. فردا به احتمال زیاد میرداماد و تجریش رو می رم.......و خب با توجه به ایرادات یه سری تغییرات هم می خوان توی بسته ها و قیمتها و اینا بدن.

باید بگم که من خیلی تعجب کردم که چرا نوشیدنی نمی دن با صبحانه که بعد فهمیدم مدیران مترو اجازه نمی دن. یعنی نه داخل بسته ها می شه مثلا شیر پاکتی یا آبمیوه گذاشت...و نه اینکه همونجا چای یا شیر گرم توی لیوان به کسی بدی.....و بسیار قانون و قاعده واسه ی این موضوع گذاشتن

در نتیجه فردا رو اونجام ...اگه منو دیدید:))))


نظرات 3 + ارسال نظر
عاصی دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 10:42

سلام
میدونم دلت برام خیلی تنگ شده! بوس بوس
من این استند صبحانه و فلان رو توی ایستگاه میدون ولیعصر یه بار دیدم
نمیدونستمم داستانش چیه! پس تویی! شه ژالب
من برم بقیه ی وبو بخونم
فعلا

به به غاصی عزیزززززز
از این طرفا خانوم محترم؟؟؟؟؟؟ یه وقت پیدات نشه.!!!!!!!! واااااااااااااالا...شده ماه شب عید فطر .!!!!
چه عحب یکی بالاخره به این صبحانه ها دقت کرد..
نه در واقعه من نیستم..یه تعدادی معلولن بنده های خدا که سعی یه عده خیر می خوان براشون کار درست کنند....
ادرس وبلاگت کو خب ؟

khorshid سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 15:10 http://http://gal-sol.blogfa.com

حسن الناز ممد !!! استغفرالله
کاملااااا باهات موافقم واقعا شعورشون در حد جلبکه. اونقدر بدم میاد از این کار. بی فرهنگا چندشا جلبکا ... بقیشو خودت بگو
خیلی کار مفرح و مفیدی انجام میدی. دمت گرم

مهندس سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 00:37

با اون انتقادت به خانم ها واقعا موافقم!!!
بی شعورتر از اینای که من میگم ندیدی؛ بی شعور اونی که وقتی تو داری زباله های کوه و دشت و جمع میکنی و اونم همزمان که داره کاره تو رو میبینه باز همون حین زباله می ریزه!!!
درضمن قلم خوبی داری، یادم رفت دیشب بگم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد